u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه
یکشنبه 84/7/24 ساعت 4:33 صبح جاده هایم را زمانی برگ بود زیر پای عابران ره گذر رنگ هر برگی نشانی بود ز خود سبز بود و بر تن درختان استوار چشمه ای هم می گذشت از زیر ان عابران چون بلبلان شادی کنان سبز بود و سبز بود و سبز بود جاده های پر زمهر زندگی ناگهان بادی میان عابران رو به سوی برگهای سبز من چون سواری با سلاح تیز خود چرخشی زد در میان شاخه ها جوی خون شد جاده ها ی سبز من بر زمین افتاده و خونین شده در کنار عاشقان خشک من هان ! کجایید ای قدمهای روان تا ببینید این بهار زرد من گشت پایان دیگر ان افسانه ها مرحمی کو گر زنم بر درد خود سینه ای کو در میان کینه ها ..................................«از سرم اب گذشت»................... از سرم اب گذشت دستهایم خسته چشمها یی بسته جز سیاهی هیچ نیست چشمهایی نگران دستهایی لرزان . بر سری می کوبند موجها طوفانی خشم دریا سنگین.هی به خود می پیچد ادمانی همه بر ساحل درد به کمک می ایند بی هراس از همه چیز نعره ها می شنوم لابلای این صدا . نام من را خواندند موجها روی سرم در خروشند هنوز بی خیال از همه چیز که به ساحل گذرد قطره ها راه نفس را زده اند رنگ دریا تاریک . اسمان خاموش است کار این خشم تمام از سرم اب گذشت ................................«اشک باران»............................... زندگی بدرود گویم من تو را جان ناچیزم بگیر از دست تن این نفسهای مدامم را چه سود لحظه ای با قلب من ارام گیر برگها نام مرا پاک کنید از میان عابران زندگی با توام ای باد شبهای غمم نام من را دست خود گیر و ببر بنگارش بر سر خانه سرد هان خداحافظ نگاه مادرم اشکهایت را نبیند سنگ من خانه ام را با نم چشمت بشوی اشک باران را ببین بر خانه ام قاصدک ها از سفر باز امدند چرخش پروانه ها بر گرد من خاک را بر روی من ریز و برو چهره ام را کن فراموش مادرم من کنار پیر خود خوابیده ام ارزوی خفته ام بیدار شد زندگی بر نام من خطی بکش نوشته شده توسط: سید علی مو سوی ******* ************ ********************************* ************ ******* i لیست کل یادداشت های این وبلاگ ********************************* |
||||